مطالعات انجام شده نشان میدهند که بین مکان قرارگیری کودک در خانواده از نظر تولد با ثمرات بهره هوشی او و همین طور بین رتبه و موفقیت تحصیلیاش ارتباط وجود دارد. مطالعات دیگر، مشخصات ویژهای را در زمینه موقعیت و وضعیت کودکان ارشد، کودکان دوم و بچههای آخر (تهتغاری) یا کوچولوهای خانواده، نشان میدهند. در تاریخ و داستانها، موقعیتهای رقابتی مفرطی بین خواهران و برادران به عنوان شاهدی بر وجود این مسئله آمده است. بعضی از ترتیبهای خاص قرارگیری خواهر و برادرها، بچهها را به سوی کمآموزی سوق میدهد. ترتیب قرارگیری خواهران و برادران زمانی که یک یا چند تا از آنها در این رقابت آسیب ببینند، رقابتجویانهتر از همیشه میشود. بیشتر خانوادهها، یاد میگیرند که این رقابت را بین بچهها کاهش دهند و یا به حداقل برسانند. به هر حال در ترتیب خاص قرارگیری بچهها، تربیت کودک مسئلهای بس دشوار است. ترتیبهای قرار گیری که به طور غیر طبیعی به نظر مشکلآفرینتر هستند عبارتاند از: بچههایی که از نظر سنی به هم نزدیکند، خواهران یا برادران همجنس، خواهران و برادران بسیار تیزهوش، خانوادههایی پر بچه که همیشه فرزندی بسیار کوچک دارند و خواهران و برادران کودکی که مشکلات شدید جسمی یا ذهنی دارد. بگذارید به چند نمونه از آنها نگاهی بیندازیم.
پسران ما 11 ماه با هم تفاوت سنی دارند. چون سنشان بسیار نزدیک به هم است، تلاش خاصی کردیم تا مسئولیتها و امتیازات مشابهی به آنها بدهیم. اتاق آنها یکی است، اسباببازیهایشان مشترک است و لباسهایشان هم مثل هم. با وجود تساوی رفتار و روشهایمان با آنان، پسر بزرگمان همیشه شکایت دارد که بین آنها تفاوت قائل میشویم. هر دو پسر، به شدت با هم بحث میکنند. به نظر میرسد تا حدودی از هم متنفرند.
با وجود شرایط مشابهی که برای 2 برادر همسن و سال و همجنس فراهم شده است، به نظر میرسد که از نظر رقابت با هم، فشار شدیدی را حس میکنند، زیرا از آنها انتظار میرفت مثل هم عمل کنند. در حالی که تفاوت سنی بین پسر کوچکتر و بزرگتر، باعث میشد که برادر کوچکتر غالباً احساس بیکفایتی کند. پسر بزرگتر هم گاهی احساس ناامیدی میکرد، زیرا امتیازات ویژهای را که مناسب سنش باشد، به خاطر برادر کوچکترش دریافت نکرده است. از آنجا که پسر بزرگتر در انجام کارها قدرتی بیش از پسر کوچکتر داشته، در ظاهر اعتماد به نفس دارد مگر این که قدرت ارشدیت او مورد تهدید واقع شود. پسر کوچکتر هم ممکن است حالت تهاجمی به خود بگیرد. هر دو برادر احتمالاً برای این که ارتباط نزدیکی با همجنسان خود یا یکی از والدین قدرتمند برقرار سازند، با هم رقابت و چشم و همچشمی میکنند. شناخت شخصیت فرد به وسیله قبول امتیازات مربوط به هر سن و تفاوت در علائق و تواناییها، زمینه کاهش بعضی از فشارهای رقابتجویانه را ایجاد میکند. حال، همین قدر که والدین سعی در ایجاد ارتباط بین دو برادر یا خواهر رقیب یا متضاد با هم میکنند، باید انتظار داشته باشند که به تدریج از نتیجه کارهایشان احساس ناامیدی کنند.
وقتی اولین کودک، استعدادهای غیرمعمول و استثنایی از خود نشان داد، احتمالاً از سوی والدین و اولیای مدرسه، فرصتهای آموزشی استثنایی و احترام و تشویق زیادی دریافت میکند. به این ترتیب، برای خواهران یا برادرانی که پس از او میآیند جای پایی مشخص باز میکند، حد مطلوب را جا میاندازد و کوچکترها درمییابند برای این که در نظر دیگران مقبول افتند، باید بتوانند به موقعیتی هم سطح او برسند. حتی اگر بچههای کوچکتر خیلی با ظرفیت و توانمند باشند، احتمالاً نگرششان این است که رسیدن به چنین سطحی غیر ممکن است. آنها از طرفی میخواهند موقعیتی جداگانه، مشخص و صد البته قابل احترام در خانواده برای خود باز کنند و از سوی دیگر موفقیت خود را در انجام کارها، نامحتمل میبینند؛ بنابراین راهی متفاوت و گاه مخالف آن چه را که بوده برای موفقیت خود و جلب توجه دیگران انتخاب میکنند. در چنین شرایطی، اگر خانواده بتواند از فعالیتهای ویژه هنری و فکری منحصر به فرد کودکش حمایت کند، شاید بتواند اعتماد به نفس و شایستگی او را رشد دهد. به هر حال اگر خواهران یا برادران بزرگتر آنها افرادی برجسته هستند، متقاعد کردن کوچکترها به این که آنها نیز استعدادهای خاص خودشان را دارند، کاری بس دشوار است. در چنین مواردی، آنها ممکن است برای جلب توجه والدین، کارها را ناتمام انجام دهند و به این ترتیب، شکستها و مشکلات رفتاریشان کم کم از نظر خانواده به امری عادی تبدیل میشود. این کار آنان ممکن است حاصل زیادی برایشان نداشته باشد، اما میدانند که برای جلب توجه خانواده، چاره دیگری ندارند. آنها به همان میزان وقت اعضای خانواده را میگیرند تا مشکلاتشان را حل کنند و چرخه عدم موفقیت آنها به صورت دائمی ادامه پیدا میکند. چاره دیگری که دومین فرزند و یا گاهی فرزند وسط خانواده دارد، کسب موفقیت اجتماعی است. اگر اولین کودک خانواده که از نظر ذهنی تیزهوش است یا درخششی در موفقیت تحصیلی کسب کرده، از نظر اجتماعی نتواند شایستگیهای خاصی را از خود نشان دهد، کودک دوم و یا وسطی، ممکن است با ابراز محبت به دیگران، و درخشش در اجتماع بتواند با کودک اول رقابت کند.
متأسفانه با مراجعه به بچههای دیگر که دارای خصوصیاتی مثل بچههای اجتماعی، قهرمان و یا هنرمند هستند، ممکن است دریابیم که دیگر خواهران یا برادران آنها باعث ایجاد این حس در آنان شدهاند که از نظر علمی نمیتوانند موفق باشند. همچنین ممکن است فشاری بر کودک باهوش تحمیل شود که او احساس کند نمیتواند فردی قهرمان یا اجتماعی باشد و در نتیجه باعث تسریع رقابت در داخل خانواده میشود. بهترین کار احترام قائل شدن برای تفاوتها و علائق فردی است. باید به بچهها توضیح داده شود که آنها میتوانند یک «خانواده باهوش» داشته باشند و به شکلی منطقی از زندگی خلاق و اجتماعی برخوردار باشند. تأکید بر این که نیازی نیست در خانواده بهترین فرد باشند، تا در انجام کاری موفق باشند، نیاز به بحث دارد تا خوب برای کودکان جا بیفتد.
ترکیب و ترتیب قرارگیری خواهران و برادران در خانواده که کوچکترین آنها «کوچولوی خانواده» قلمداد میشود، ممکن است نوع خاصی از سندرم کمآموزی را ایجاد کند. کوچکترین بچه، به هیچ وجه همیشه بچهای کمآموز نیست! تحقیقی که در زمینه رشد شایستگیها صورت گرفته حاکی از این است که کوچکترین بچه نسبت به بزرگترین فرزند خانواده به عنوان فرزند موفق، جایگاه دوم را دارد. به هر حال اگر کوچکترین بچه، توسط خواهر یا برادر بزرگتر خود، بیش از حد آزاد گذاشته شود و یا بیش از اندازه تحت تسلط قرار گیرد، دچار موقعیتی بسیار مشابه موقعیت کودک لوس و نازپرورده خواهد شد. کودکان بزرگتر ممکن است با کوچکترین خواهر و برادر خود به مثابه عروسک اسباب بازی رفتار کنند. آنها، کارهای زیادی برای کوچکترین برادر و خواهر خود انجام میدهند و از همین طریق رشد فکری و عملی آنها را محدود میکنند. در چنین شرایطی، بچههای کوچکتر به گرفتن واکنش مثبت از جانب برادر یا خواهر بزرگتر عادت کرده و ممکن است از پذیرش مسؤلیت یا شروع فعالیتهای ابتکاری سر باز زنند. کوچکترین کودکان خانواده، کمتر احتمال میدهند که مثل خواهر یا برادر بزرگتر خود با کفایت و موفق شوند. گذشته از اینها کمک گرفتن از مجموعه افراد بزرگتری که در اطرافشان هستند کاری به مراتب آسانتر و بیدردسرتر از اقدام فردی است. سؤال این است که اگر آنها در فعالیتهای رقابتجویانه شرکت نکنند، چگونه میتوانند عزت نفس خویش را رشد دهند؟
ترس از شکست و عادت به مسیری که نیاز به کمترین مقاومت دارد، آنها را از تلاش برای موفقیت در کلاس و مدرسه محروم میکند.
خواهران و برادران کودکی که دچار بیماری جسمی یا دارای معلولیت است، ممکن است دقیقاً یاد بگیرند که چگونه به وی محبت کنند ولی گاهی درگیر مشکلات رقابتجویانه غیرمعمولی با او میشوند.